ولش کن...معتاده...
وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
ولش کن...معتاده...
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 2195 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

امروز با پسرعموم داشتیم توی کوچه مون می رفتیم که از دور دیدیم یک نفر ظاهرا روی زمین افتاده. البته کمی تردید کردیم؛ چون اگه واقعا یک نفر روی زمین افتاده، چرا پس کسی نمی ره سراغش؟!...

فاصله داشتیم...خلاصه با تردید قدم زنان جلو رفتیم و نزدیک تر که شدیم، مطمئن شدیم واقعا یک آدمه! یک آدمی که داره کمی دست و پا هم می زنه...

یک حالت عجیبی داشت. فکر کردیم معتاده اول. ولی بعد از جابه جا کردنش و گذشت زمان کمی، حالش درست شد. 60 سالی داشت. چهره اش به معتاد نمی خورد. گفت که «صرع» داره و داروهاش رو نخورده.

بعد خواستیم زنگ بزنیم اورژانس؛ گفت نه نمی خوام. گفتیم چه کمکی کنیم؟ گفت یک جا رو معرفی کنید من برم دو سه روزی اونجا کار کنم، برم شهرمون.

لهجه محلی داشت.

بعد سوال و جواب ادامه پیدا کرد. اون طور که می گفت از عشایر بود. گفت خونه ش مسجد سلیمانه و اگه بره راه آهن از اونجا با قطار می ره اهواز و بعد هم مسجد سلیمان و برمی گرده به «ایل».

در مورد خانواده اش درست حسابی جواب نمی داد. یعنی خیلی علاقه به جواب دادن نداشت و کمک هم قبول نمی کرد. می گفت برید خیلی ممنون. یک چیزهای مبهمی گفت که بیمارستان بوده و کتکش زدند و انگشت اش رو شکستند(و انگشتش رو نشونمون داد و دیدیم که سیاه شده و واقعا شکسته) و اون هم فرار کرده و الان می خواد برگرده شهرشون.

خلاصه که ما اصرار داشتیم کمکش کنیم، خواستیم ببریمش راه آهن براش بلیط بگیریم و پول هم بدیم که از اونجا بره مسجد سلیمان...هی می گفت من گدا نیستم و نمی تونم پول قبول کنم..ما هم گفتیم باشه شماره حساب بگیر بعد بریز به حسابمون. اصلا ما اومدیم شهرتون، مهمون شما می شیم...ظاهرا راضی شد... رفتم از عابر بانک پول گرفتم. این وسط یک دفعه گفتش آقا من از شما کمک نمی تونم قبول کنم. آبروم می ره. پول رو نمی تونم به شما برگردونم. همه می فهمند من با این سن از شما کمک گرفتم و اینها. 

قبلش هم گفته بود که سه روزه غذا نخورده و سرگردون خیابون هاست و واقعا هم به نظر می رسید این طور باشه؛ اما با این وجود، کمک هم قبول نمی کرد و پا شد و یک دفعه رفت. 

این جا موندیم چه کار کنیم. افتادم دنبالش که حاج آقا برگرد!...ولی داد زد که نمی خوام! بذارید خودم کارمو می کنم...لحن صداش هم خیلی دوست داشتنی بود.

اینجا که بود این گمانه به وجود اومد که این بنده خدا دچار اختلال روانی هستش و جایی هم که بوده، آسایشگاه روانی بوده و ظاهرا خانواده اش هم تازه اون رو اونجا گذاشتند و همون روز اول هم درگیر شده و فرار کرده. اما خب مطمئن نبودم. زود زنگ زدم به اورژانس اجتماعی(123)؛ ولی گفتند که کمکی نمی تونند بکنند و زنگ بزن به پلیس یا اورژانس. به طور اتفاقی همون لحظه یک آمبولانس از تو کوچه رد می شد. جلوش رو گرفتیم و داستان رو گفتم و اونها هم گفتند کمکی نمی تونند بکنند و زنگ بزنید به پلیس!

این بین هم اون آقای مسن، با دیدن ما و آمبولانس، شروع به داد زدن کرد و فحاشی! اون هم از نوع رککیک! و بعد هم بر سرعت دور شدنش افزود.

سرتون رو درد نیارم. زنگ زدیم به پلیس که بیا اینجا یک آدم بی خانمان هست که وضع خوبی هم نداره(پلیس ظاهرا این جور مواقع بهترین گزینه است و خودشون بعد از بررسی ِ مورد، طرف رو به مرجع مربوطه  اعزام می کنند...)

به طور همزمان هم شروع به تعقیب نامحسوس اون بنده خدا کردیم. نمی شد با اون حالش ولش کنیم. چه دیوانه بود، چه نبود. مشخص بود که لااقل یک هفته پیش یک جایی بوده که سر و سامون داشته و الان با وضعیت صرع و گرسنگی و انگشت شکسته توی شهر آواره شده.

پلیس دیر رسید. متاسفانه اون آقا هم با عبور از عرض اتوبان و غیب شدن، از دایره جست و جوی ما خارج شد و ما هم نهایتا حیران و شکست خورده، راه به جایی نبردیم برای کمک به اون بنده خدا.


پی نوشت:

1-ما می تونستیم کمکش کنیم. حتی اگه خودش نمی خواست، ولی واقعا نیاز به کمک داشت و ما باید این کارو می کردیم. اما ظاهرا خاطره بدی هم از آمبولانس و پزشک داشت و این شد که نسبت به ما بی اعتماد شد و رفت. نیازی به گفتن نیست که الان واقعا ناراحتم از اینکه نتونستیم براش کاری کنیم و سوال های ذهنیمون رو هم نمی تونیم جواب بدیم که اون الان کجاست و چه شرایطی داره و آیا کسی می رسه به دادش یا نه؟

2-این سوال که «آیا کسی به دادش می رسه یا نه»، سوال مهمیه. این دومین باره که خودم مستقیما با فردی برخورد می کنم که چند دقیقه ایه روی زمین افتاده و کسی به کمکش نمیاد و مردم بی تفاوت از کنارش رد می شند. چه بر سر جامعه ما اومده واقعا؟

اصلا بر فرض اینکه طرف معتاد هم باشه(که این بنده خدا نبود)، آیا نباید کمکش کرد؟ مگه معتاد، درد احساس نمی کنه؟ مگه اون هم همون حواس فیزیولوژیک انسانی رو نداره؟ مگه اون اصلا انسان نیست؟!...مگه اون که معتاد شده در یک شرایط اجتماعی و انسانی برابر، با آزادی فکر و سلامت روان دست به انتخاب «معتاد» شدن زده که مستحق چنین سرنوشتی هم باشه؟

3-توی هر دو تا تجربه برخورد با یک فردی که روی زمین افتاده و شبهه معتاد بودن روش بود، خودم هم متاسفانه متاثر از بی تفاوتی مردم، تعلل کردم در کمک به طرف. به خصوص مورد قبلی که شب بود و طرف هم به وضوح مشخص بود معتاد بود، اول با دوستم از کنارش رد شدیم و بعد از چند قدم عذاب وجدان گرفتیم و برگشتیم و البته باز تنها کمک کنندگان بودیم...یک ذره باید روی خودم هم کار کنم...این چه وضعیه؟!...به سر من چی اومده؟!



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 147

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 9631
:: باردید دیروز : 3105
:: بازدید هفته : 27338
:: بازدید ماه : 76764
:: بازدید سال : 2208553
:: بازدید کلی : 6108732